چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۹
 جامعه‌شناسی منطق اصلی جهان مدرن است

حوزه/ امروز جامعه‌‌شناسی منطق اصلی جهان مدرن است و متفکرین بزرگ غرب در دوره های اخیر عمدتا متفکرین اجتماعی و بودند و ابزار اصلی‌شان نیز جامعه شناسی بود. فلسفه در قالب جدیدی بنام فلسفه اجتماعی با هگل ظهور کرد. در جهان مدرن فلسفه اجتماعی جای الهیات را در معنا کردن جهان می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، دکترحسین کچویان،در جمع دانشجویان چهارمین دوره طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی که در قم در حال برگزار است، با عنوان بسترهای تاریخی ــ اجتماعی شکل‌گیری علوم انسانی به ایراد سخنرانی پرداخت.

استاد دانشگاه تهران، در ابتدای سخنان خود با اشاره به اهمیت و جایگاه جامعه شناسی در تمدن مدرن گفت: نتیجه و خروجی اصلی جهان مدرن شکل گیری جامعه شناسی بود و امروزه منطق جهان مدرن در حوزه اجتماعیات همان منطق جامعه‌شناسی است. جامعه‌شناسی‌شان پایه ای برای دیگر علوم دارد، زیرا این علم برای دیگر علوم، نظریه ها و روشهای پایه ای را تعیین می‌کند. احساس نیاز به علم جدید در غرب از قرن ۱۵ و ۱۶ همراه با تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آغاز شد و در ظرف سه قرن علمی تحت عنوان جامعه شناسی شکل گرفت.

وی افزود: در برهه ای از تاریخ مدرن، فلسفه معمول که در جهان سنت وظیفه اش توضیح عالم بود طرد شد و فلسفه در قالب جدیدی بنام فلسفه اجتماعی با هگل ظهور کرد. در جهان مدرن فلسفه اجتماعی جای الهیات را در معنا کردن جهان می‌گیرد. امروز جامعه‌‌شناسی منطق اصلی جهان مدرن است و متفکرین بزرگ غرب در دوره های اخیر عمدتا متفکرین اجتماعی و بودند و ابزار اصلی‌شان نیز جامعه شناسی بود.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: شکل‌گیری علم جامعه شناسی پیوند مستقیمی با تحولات تاریخی در غرب داشت. متفکرین مدرن اذعان داشته اند که جامعه‌شناسی، در بطن حوادث و بحران‌های پی در پی قرن ۱۳ و ۱۴ غرب و آخرین آنها نیز انقلاب فرانسه بود، پدید آمد.

کچویان با انتقاد از نحوه قرائت و تاریخ نویسی رسمی درباره ایجاد و تاسیس جامعه شناسی، افزود: اگر به تاریخ نویسی رسمی نگاه کنید هیچ توجه جدی به فرآیند پیدایی علوم اجتماعی نمی‌کنند و نهایتا ریشه‌های شکل‌گیری جامعه شناسی را به قرن ۱۸ باز می‌گردانند، در صورتی که اولین درخواست‌های علم مدرن در حوزه علوم اجتماعی از سوی ماکیاولی و هابز پاسخ داده شد. آنچه که ما امروز به عنوان جامعه‌شناسی می شناسیم در فرانسه و توسط دورکیم و البته در چرخه چند نسلی که شامل سن سیمون، کنت و دورکیم می‌شود ایجاد و تاسیس شد. حال سوال جدی این است که چرا در درخواست یا طلب علم جدیدی در غرب به وجود آمد؟

استاد دانشگاه تهران با اشاره به وضعیت علوم اجتماعی در جهان سنت بحث خود را ادامه داد و گفت: تنها علمی که در جهان سنت امکان کنکاش پیرامون اجتماعیات و حوزه اجتماعی را مهیا کرد، فلسفه سیاسی بود. کارویژه اصلی فلسفه سیاسی در واقع تعیین بایدهای جهان انسانی بود. در نگاه ارسطو شناخت حیطه جهان واقعی یعنی آنچه که اتفاق می افتد ممکن نبود، زیرا ماوقع جزئی است و آنچه که جزئی باشد قابل شناسایی نیست.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرد: طلب و خواست علم جدید نخستین بار از سوی هابز و ماکیاولی مطرح شد. به نظر آنان علم های جهان سنت ریشه در واقعیت نداشتند و نمی توانستند مسائل موجود را تحلیل کنند. آنها می گفتند فلسفه های گذشته اتوپیک و مفروضات این فلسفه ها ایده‌آل هستند و توانایی تحلیل و داوری درباره انسان موجود و رفتارهای او را ندارند. به بیان دیگر فلسفه‌های سنت به درد نمی خورند و کارآیی ندارند. هابز فلسفه سیاسی طبیعت‌گرا را می خواست، زیرا ماتریالیستی بود و نگاه طبیعت‌گرایانه به تاریخ و اجتماعیات داشت یعنی علمی که ریشه در واقعیات داشته باشد. اما نکته اصلی  این است که یک‌طلبی به وجود آمد که فلسفه‌های اجتماعی و اخلاقی را با یک نوع فهم جدید بوجود آورد.

وی ادامه داد: جهان مدرن در قرن ۱۵ و ۱۶ در عصر رنسانس خود را ظاهر کرد. رنسانس حادثه ای همگانی نبود و فقط بخش هایی از جامعه  بخصوص فرهیختگان را درگیر کرد. در واقع رنسانس احیا کلاسیک فرهنگ غرب در مقابل فرهنگ مسیحی و وجه مهم آن ایجاد علقه های جدید و جوانه زدن شوق‌های دنیایی در کنار علقه‌های دینی بود. این تحول اساسی با تحولی که در علوم اجتماعی آغاز شده کاملا هماهنگ و هم راستا بود. در هابز تمایل به کشف دانشی بود که برای این دنیا کاربرد داشته و مفید باشد. بحث اصلی ماکیاولی این است که فلسفه های سیاسی قدیم باعث از دست رفتن قدرت و حکومت می شود، در صورتی که ما نظریه ای می‌خواهیم که باعث افزایش قدرتمان شود.

این جامعه شناس تصریح کرد: ماکیاولی برای پاسخ گویی به مسائل خودش به تاریخ رجوع می‌کند تا ببیند کدام پادشاه این طور عمل می‌کرده است. برای اولین بار است که به انسان و رفتارهایش برای راهنما و الگو قرار دادن او در تاریخ رجوع می شود. با این کار ماکیاولی مبنای جدیدی برای نظریه پردازی شکل گرفت. از این نقطه تا زمان شکل‌گیری جامعه‌شناسی سه حوزه جدی تاریخ، فلسفه سیاست و اقتصاد و البته در کنار این سه حوزه اخلاق طبیعت گرایانه به هم می رسند و تشکیل جامعه‌شناسی می دهند. به لحاظ عینی از رنسانس اصولا بشر اروپایی دنبال این بود که در همه حوزه ها خط اصلی پاسخ‌گویی به تمتعات دنیایی را دنبال کند.

استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرد: یکی از مهمترین تحولات بعد از رنسانس یعنی اصلاح دینی مهمترین ویژگی‌اش دنیوی کردن مسیحیت بود. برای این‌که این روند ادامه یابد دستگاه های مختلف فکری باید عوض می شدند و خودشان را با تحولات جدید همراه می کردند.

کچویان سپس با اشاره به یکی از مهمترین تحولات صورت گرفته در غرب یعنی انقلاب علمی گفت: انقلاب علمی تحول بسیار مهمی بود، زیرا این تحول باعث شد که انسان غربی احساس کند تمدن جدیدی در غرب شکل گرفته و تجدد تمدنی متمایز با کل تاریخ است. مشابه این تمدن در قبل وجود نداشته و انقلاب علمی این حس را به وجود آورد که بشر تازه ای متولد شده است.

این محقق و استاد دانشگاه در ادامه سخنانش اضافه کرد: در کنار انقلاب علمی و انقلاب مذهبی تحول مهم دیگری در غرب رخ داد و آن انقلاب صنعتی بود که خروجی آن پیدایی اقتصاددانان کلاسیک بود. وقتی این سه حوزه به اوج خود رسیدند همراه با انقلاب فرانسه باعث شد که ضرورت یک علم تازه بوجود آید. انقلاب فرانسه در حقیقت تلنگر آخر به نظم سنتی عالم بود و کل نظم اروپا را به هم ریخت. این انقلاب دنیای جدیدی را بوجود آورد و پیامدهای عدیده ای داشت که عمدتا مصائب و آسیبهای حاصل از آن همچون خودکشی، حاشیه نشینی و … نگریسته شد و مورد تحلیل قرار گرفت.

وی با اشاره به اینکه دلیل اینکه دورکیم به خودکشی پرداخت این بود که خودکشی برای اولین بار در این تمدن بوجود آمد، گفت: در این شرایط این بحث مطرح شد که چطور می‌توان مجددا نظم را برقرار سازیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان راه حل‌های موجود برای ایجاد نظم در فضای بعد از انقلاب فرانسه افزود: سه راه حل مطرح شد و ایدئولوژی جامعه‌شناسی در نهایت مورد پذیرش قرار گرفت. عده ای راه حل را در بازگشت اقتدار سیاسی و عده دیگری دین را راه حلی برای پایان دادن به وضعیت موجود می دانستند. در این میان بعضی نیز جامعه شناسی را مطرح کردند.

این استاد دانشگاه بیان کرد: جامعه شناسی یعنی اصل قرار دادن جامعه. باید به جامعه نگاه کنیم و ببینیم جامعه چطور خودش را نظم و نسق می دهد. به تعبیر دیگری باید قانون‌مندی‌های جامعه را درک کرد، زیرا منطق اداره جهان محقق در درون خودش است. جامعه شناسی به دلیل چاره جویی‌هایش، مبنای طبیعت‌گرایانه اش و توجه به جهان موجود پایدار ماند

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha